خوشحالم که در قرن بیست و یکم زندگی میکنم و دست کم روی کاغذ همه قبول دارند که استعمار و بردهداری و نژادپرستی و … چیزهای بدی هستند، اما زیاد هم دلمان خوش نباشد، چون مشکلات زیادی باقی مانده
مشکلات سیستماتیکی وجود دارد که نگاههای غلط بازتولید میشوند. چطور؟ بگذارید برایتان یک مثال بزنم:
ملت ایکس را در نظر بگیرید که به خاطر گذشتهای که سپری کرده، فقیر مانده. فقر باعث میشود که سطح آموزش پایین بماند، پایههای اعتماد شکل نگیرد، احتمال جرم و جنایت بیشتر شود و از طرفی چون کسی آموزشی ندیده، نتواند کار اقتصادی موفقی راه بیاندازد.
حالا شما به ملت ایکس نگاه میکنید و میگویید: عجب! پس واقعاً این مردم قابل اعتماد نیستند. آمار میگوید که خیلی محتملتر است که این افراد بخواهند دزدی کنند و سرم کلاه بگذارند. از طرفی ظاهراً مشکل از خودشان است چون فرصت کافی برای پیشرفت داشتهاند و میتوانستند اقتصادشان را رشد بدهند و ندادهاند و …
و به این ترتیب بر مبنای یک تحلیل ظاهراً منطقی، از ملت ایکس دوری میکنید و به آنها به چشم ملتی خطرناک و عقبافتاده نگاه میکنید و رویش برچسب میزنید که این ملت خودش توانایی پیشرفت ندارد.
حتی ملت ایکس خودش هم باور میکند که مشکل دارد، کسانی که در آن جامعه به دنبال اصلاحات هستند، شکست میخورند و جامعهشان را رها میکنند.
نتیجه: یک چرخه، دههها و قرنها تکرار میشود. چرخهای که تبدیل به سرنوشت محتوم یک ملت یا یک نژاد میشود.
راه حل: چرخه را بشکن. یادت باشد که “رفتار تو همانقدر که معلول مشکلات است، علت همین مشکلات در آینده خواهد شد.”
این چرخهها را همه جا میبینیم: تحریم و انزوای بینالمللی یک کشور، مهاجرت دستهجمعی نخبگان جامعه، نابرابریهای جنسیتی و …
دربارهی اثر متی* شنیدهاید؟
همانا به ثروتمند، بیشتر داده خواهد شد و فقیر حتی آنچه را هم که دارد، از دست خواهد داد.
انجیل متی، فصل ۲۵، آیهی ۲۹