download

با بچه‌های محل

مشغول صحبت بودیم که جودیت (صاحب مغازه‌ی پشت سرم) یک صندلی آورد و گفت بنشین پایت درد نگیرد. باناباس (عکاس این عکس) هر روز دم غروب صندلی می‌گذارد و جلوی خانه‌اش می‌نشیند. راستی چرا مغازه‌ی پشت سرم شبیه قفس است؟ پاسخ ساده است: برای جلوگیری از سرقت. این مدل حفاظت از اموال سوپرمارکت‌ها را در بعضی مناطق کنیا و اوگاندا زیاد دیده‌ام. هشدار: لطفاً زیادی متعجب نشوید و نتیجه‌گیری اشتباه نکنید. این رفتار دقیقاً همان کاری است که طلافروش‌ها و صرافی‌ها و بانک‌ها در ایران خودمان انجام می‌دهند. مگر خود شما دوچرخه‌تان را قفل نمی‌کنید؟ دزدی همه‌جا هست. مردم هییییییچ‌جای جهان ذاتاً دزد یا کلاه‌بردار یا بخشنده و مهربان و … نیستند. رفتارها برآمده از شرایط موجودند. می‌شود فهمید که چرا در ایران لازم نیست سوپرمارکت‌ها چنین حفاظی داشته باشند. مثلا فروشنده با دوربین مداربسته اوضاع را کنترل می‌کند و ضمناً می‌داند سطح فقر مردم در حدی نیست که کسی به خاطر یک بسته ماکارونی حاضر باشد دزدی کند. در عوض با آزادی‌ای که به خریدار می‌دهد، فروشش بیشتر می‌شود. لابد شنیده‌اید که کسی مثلاً از سوئیس خاطره تعریف کند و حسن‌نیت و اعتماد متقابل مردم آنجا را به رختان بکشد: کلیشه‌ی «خارج». این خاطره‌ها خوبند اما به شرطی که نتیجه‌گیری اشتباه نکنیم. نتیجه‌گیری اشتباه یعنی همین حرف‌ها که «ما ذاتاً فلانیم» و «آنها ذاتاً بهمان». این گزاره‌ها هیچ معرفتی از واقعیت‌های جهان به ما نمی‌دهند. اگر نظم رانندگی در یک کشور خارجی شما را به وجد آورد، به این فکر کنید که چه چیزی رانندگی را در آن کشور ضابطه‌مندتر کرده است و مثلاً بیشتر از ما مراقب عابر پیاده هستند؟ داستان در تمام دنیا یکی است. آدمیزاد (به تقریب) یکی است. اما ریشه‌ی اغلب این تفاوت‌ها (همان چیزی که بعضی‌ها تفاوت فرهنگی می‌نامند)، تفاوت سطح درآمد و مشوق‌ها و جریمه‌‌های موجود در جامعه است. داستان هم خیلی پیچیده است و هم خیلی ساده. ما آدم‌ها بسیار متنوع و متکثریم، ولی در عین حال بسیار شبیه به هم هستیم خیلی دور، خیلی نزدیک

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *