به دنبال عیون اربعه: علم، عشق، عدالت، عدد

6 خرداد 1399

اردوگاه عباس آباد (داستان)

قسمت اول من سرباز وظیفه محمدولی از لشکر ۸۴ پیاده لُرستان، در روز ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ اسیر شدم. ۲۴ ساعت بعد بچه‌های تبریز ما را آزاد کردند و ما عراقی‌ها را اسیر کردیم. روز بعد عراقی‌ها پاتک زدند و ما را به اسارت گرفتند. ۴۸ ساعت بعد بچه‌های تبریز دوباره […]
5 مهر 1393

چفیه

به مناسبت هفته‌ی دفاع مقدس زخم را می‌زدی خودت بخیه فیلتری می‌شدی برای ریه گاهی اوقات هم کراواتی گره می‌خوردی از سر تقیه بودی ابزار ساده‌ای اما با دو صد کاربرد ثانویه آه ای لطف و هدیه‌ی خفیه مرد میدان جبهه‌ها چفیه! دیده‌ای یک مربع ساده بکند کار خارق العاده؟ […]