قسمت اول من سرباز وظیفه محمدولی از لشکر ۸۴ پیاده لُرستان، در روز ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ اسیر شدم. ۲۴ ساعت بعد بچههای تبریز ما را آزاد کردند و ما عراقیها را اسیر کردیم. روز بعد عراقیها پاتک زدند و ما را به اسارت گرفتند. ۴۸ ساعت بعد بچههای تبریز دوباره […]
به مناسبت هفتهی دفاع مقدس زخم را میزدی خودت بخیه فیلتری میشدی برای ریه گاهی اوقات هم کراواتی گره میخوردی از سر تقیه بودی ابزار سادهای اما با دو صد کاربرد ثانویه آه ای لطف و هدیهی خفیه مرد میدان جبههها چفیه! دیدهای یک مربع ساده بکند کار خارق العاده؟ […]